قول داده بودم وقتی یادت میوفتم قلبم تندتر نزنه
قول داده بودم دیگه چشام دنبالت نگرده
باید بگم تا حدود زیادی موفق شدم
امروز مجبور شدم از جلوی شعبه ی بانکت بگذرم
و حتی مجبور شدم توی ایستگاه اتوبوسی بشینم که رو به روی بانکی که توش کار میکنی بود
وقتی نگاهم افتاد به داخل بانک با یه نفس عمیق سرم رو برگردوندم و به ماشین های توی خیابون خیره شدم
تونستم نگاهم رو کنترل کنم
اما نمیتونم فشار دادن ناخن هام روی پوستم رو انکار کنم
وقتی یاد زمانی میوفتم که با دوستم یواشکی از تو کمدت شکلاتات رو برمیداریم و خودتم میدونی همه ش زیر سر منه و فقط منم که شکلاتاتم،اما هربار که میفهمی،میخندی و میگی نوش جونت دوباره میخرم ،مجبور میشم پیش خودم اعتراف کنم که هنوزم دوست دارم،چون هنوزم برای مهربونیت دلم ضعف میره!
اما میدونی؟من از دوست داشتن تو به دوست داشتن بزرگ تری رسیدم
شاید اگر پارسال بهت میرسیدم الان انقدر به خدا احساس نزدیکی نمیکردم!
هرکسی بگه من عاشق خدام و عاشق کسی نشدم و نیستم حرفش رو باور نمیکنم
دوست داشتن خدا دارای مرتبه ست؛تا وقتی از مرتبه پایین تر رد نشی به مرتبه بالاتر نمیرسی
اومدم ازت تشکر کنم،من از عشق تو رشد کردم و الان علاوه بر صبور شدن به عشق بزرگتری رسیدم:)
درباره این سایت